گنجشکی با عجله وتمام توان به آتش نزدیک میشدوبرمیگشت



پرسیدند:چه میکنی ای پرنده؟


    پاسخ داد:دراین نزدیکی چشمه آبی هست ومن مرتب نوک خودراپرازآب میکنم



وآن راروی آتش میریزم.



گفتند:حجم آتش درمقایسه باآبی که تو می آوری بسیارزیاداست"واین فایده ایی ندارد.



گفت:شایدنتوانم آتش راخاموش کنم،اماآن هنگام که خداوندمی پرسد:زمانی که دوستت



درآتش می سوخت تو چه کردی؟



پاسخ میدم:هرآنچه ازمن برمی آمد.